هیجان فرمول 1

هیجان فرمول 1 جهان

سپید

دیگر این را باید دانسته باشی که منتظر هیچ خبرتازه‌ای نباشی! خبر ، همان است که بارها گفته‌ام. تنها تو را دوست دارم. #فاطمه_عرب‌اسدی
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

یک پند یک قند

تعریف می‌کرد : از رفیق کشتی‌گیرم پرسیدم سخت‌ترین مبارزه‌ای که داشتی کدام مسابقه بود؟ منتظر بودم بگوید مبارزه با حریف روس، یا ازبک یا آذربایجان و حتی حریف امریکایی هم به نظر خودم سخت می‌آمد، اما گفت: مبارزه با خودم. خیره نگاهش کردم حدیثی از مولا را در تکمله آورد که: هرکه آنچه نفسش از او بخواهد را به او ندهد به رشد خودش رسیده است. بعد با لحنی آرام گفت: خیلی سخت است. می‌دانی یعنی چه؟منتظر جوابم نماند و ادامه داد: یعنی منِ ایکس دوست دارم موقع ضربه فنی حریف
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

تک بیت

هرکسی چهره‌ی خود دید و به سنگم زد و رفت از ازل جرم من این بوده که آئینه شدم #فاطمه‌عرب‌اسدی
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

داستانک

*همسرپادشاه ودیوانه ی عاقل* همسر پادشاه دیوانه‌ی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی می‌کرد و با انگشت بر زمین خط می‌کشید. پرسید: چه می‌کنی؟ گفت: خانه می‌سازم… پرسید: این خانه را می‌فروشی؟ گفت: می‌فروشم. پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد. هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانه‌ای رسید.
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

تک بیت.

چون سرطان ، دردِ فراگیرشد عشق، تمامی تنم را گرفت #فاطمه_عرب‌اسدی
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

سپید

گفتم: برای همیشه رهایش می‌کنم . می‌روم ... جایی که مراچیزی به یاد او نیندازد. جایی که آدمهایش متفاوت باشند ، در عشق ورزیدن. مثل او، محکم، دستم را نگیرند. مثل او، ناگهان، در آغوشم نکشند. مثل او، ناغافل.... آه...آه...آه... آهوی به دام افتاده‌ای و این خیالبافی! #فاطمه_عرب‌اسدی
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

حدیث ناب

بهترین ایمان آن است که بدانی هرجا که باشی خدا با توست. حضرت محمد صلی‌اللّه علیه و آله و سلم.
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

نیمه ابری مستدام

آن بالا خورشید درآغوش ابر، محصور و مجبور ..می‌رقصد. باد هو هو کنان می‌گذرد و ابر همچنان خیمه‌ی سنگین بازوانش دور خورشید است. باد با تمام نفسش می‌دمد اما ابر از خورشید جدا نمی‌شود. این پایین مردم ایستاده‌اند به دعا... کاش طوفانی بیاید و ابر را کنار بزند. #فاطمه_عرب_اسدی
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

او نویسی

فرهنگ لغتش هم دلی است. آن‌طور که خودش بخواهدکلمه را معنا می‌کند و واژه را بسط می‌دهد. پرسید می‌دانی فرق بین خالق و آفریننده چیست؟ گفتم: گمانم یکی هستند. گفت : نه!مثل هم نیستند. یک تفاوت ظریفی هست که هرچشمی نمی‌بیند؛ خالق کسی است که خلق می‌کند هر چیزی را که قابلیت خلق شدن داشته باشد اما آفریننده کسی است که بعد از خلق چیزی ، آن را به بهترین نسخه‌اش ارتقاءمی‌دهد. تغییری رو به کمال در خلقت اولیه . رساندن به این کمال تحسین برانگیز است.
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

خدای تشویقی

همین‌طوری یکهویی مثل خیلی از دفعات دیگر اول صبح حس کردم دروازه‌ای داخل دلم وا شده طوری که هرچه بخواهم به من می‌دهند. این بار هیچ آرزویی نکردم. فقط گفتم: خدایا! خیلی آقایی...واقعا آقایی..واقعا..واقعا.. آن صبح تا شب پر از خیرات برایم شد. دستم آمد که خدا هم تشویقی است. خدا هم دوست دارد فارغ از نعمتها و (کن فیکونش)او را برای خودش بخواهیم .
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط کارلوس |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد